عاشقانه

عاشقانه
 
عكس,اس ام اس,داستان,شعر و جملات عاشقانه


 
کلیک کن
نوشته شده در شنبه 2 دی 1391برچسب:اس ام اس غمگین و خسته, توسط عـاشق تــنـهــا

گاهی اوقات دلم میخواهد خرمایی بخورم و برای خود فاتحه ای بفرستم ؛ شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !
.
.

.
کنج گلویم قبرستانیست پر از احساس هایی که زنده به گور شده اند به نام بغض !
.
.
بالاتر از سیاهی هم “رنگ” هست …
مثل رنگ این روزهای من !
.
.
سیلی واقعیت رو درست اون وقتی می خوری که وسط زیباترین رویا هستی …
.
.
دل من همانند اتوبوس های شهر شده !
غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم :
دیگر سوار نشوید !!! جا نیست …
.
.
دنیا دنیای ریاضی ست وقتی عشق را تقسیم کردند و تو خارج قسمت من شدی …
.
.
امشب غم ها برایم مهمانی گرفته اند و من میخواهم بترکانم همه ی بغض هایم را …
.
.
لااقل بیا بگو که دیگر به دیدنم نمی آیی شاید اشکی نشست گوشه چشم هایی که به این “در” خشک شده اند !

.
.
دل مثل چسب میمونه ، چند بار که بِکَنی دیگه نمی چسبه !
.
.
خدایا فکر کنم سرنوشت منو وسط میدون شهر نوشتی ؛ بس که هرکی به من رسید منو دور زد …
.
.
دلم خوش بود :
اگرچه دستانش در دستانم نیست ، دلش که با من است !!!
وقتی دلش با من است یعنی تمام او از آن من است …
اما حالا نه دستانش در دستانم هست نه دلش با من !
چقدر سخت است تحمل اینکه به یکباره تهی شوی از او …
.
.
شاطر می گوید :
تا نوبت شما بشود ، تمام شده …
سال هاست که می دانم تا نوبت من برسد ، تمام شده ام …
.
.
خیلی سخته که مخاطب یکی باشی ولی هیچوقت براش خاص نباشی !
.
.
دلم آسمان “جمعه” است ، می گیرد و نمی بارد !
.
.
“آدم” باش ، “هوا”یم را داشته باش …
مگذار در این “هوا”ی بی کسی “حوا”ی “آدم” دگر شوم …
.
.
نگذاشتی این “من” عاشق به “تو” برسد …
عیبی ندارد فقط دست از سر پلک هایم بردار ، بگذار به هم برسند …
از وقتی رفته ای عجیب “بی خواب” شده‌ام !
.
.
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد …
فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد …
فقط رفت … فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت : راحت شدم …
.
.
تو که نباشی با چتر هم که قدم میزنم ، گونه هایم خیس میشود …
.
.
دلت که برای من تنگ شد بیا سراغ زیر سیگاریم …
کنار قبرستان خاطرات من بشین ، فاتحه بخوان و اشک بریز …
من از تو درگذشتم !
.
.
گاهی سکوت علامت رضایت نیست شاید کسی دارد خفه میشود پشت سنگینی یک بغض …
.
.
کاش کودک بودم که به هربهانه ای به آغوشی پناه می بردم و آسوده اشک می ریختم !
بزرگ که باشی باید بغضهای زیادی را بیصدا دفن کنی …
.
.
تمام ترسم از این است یک شب هم که بخواهی به خوابم بیایی من بیدار نشسته باشم …
.
.
با “یکی بود یکی نبود” شروع می شود این قصه …
با “یکی ماند ، یکی نماند” تمام !
یکی من بودم یا تو ، مهم نیست …
مهم قصه ایست که تمام می شود !
.
.
مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشم نه از رفتن کسی دلگیر ؛ بی کسی هم عالمی دارد …
.
.
همیشه نباید زد …
گاهی اوقات هم باید خورد “حرف ها را” …
.
.
درد دارد وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند … اما تو !
.
.
با عشق باریدم اما چه حیـــــف که با چتر آمدی …
.
.
من زبان برگ ها را می دانم …
مثلا “خش خش” یعنی “امان از جدایی”
پیش از جدایی از درخت هیچ برگی خش خش نمی کند …
.
.
پرسید : چرا آسمان ابریست ؟
گفتم : تو نبودی با او درد دل کردم ! 


نظرات شما عزیزان:

sara
ساعت21:07---11 فروردين 1392

مدتهاست
چتـــــر منطق را بر ســـــر گرفتــــــه ام!
تا باران "عشـــــق" را
تجربـــــه نکنم!
دیگر توان مقابلـــــه با
تب و لرز
برایـــــم باقی نمانــــده است!!!



sara
ساعت14:23---2 فروردين 1392
سلام.مطالب خوبی ولی من دیگه قید همه چی را زدم از عاشقی بدم میاد دیگه به کسی اعتماد نمی کنم. سه سال سختی کشیدم جوابش این نبود به خدا نبود.به وبلاگم حتما بیاید

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 772
بازدید کل : 214640
تعداد مطالب : 186
تعداد نظرات : 89
تعداد آنلاین : 1

کد حرکت متن دنبال موس

جاوا اسكریپت

تمامی حقوق این وبلاگ و از اینجور چیزا برای این وبلاگ محفوظ است |باز نویسی شده توسط : شارژفا
  • وی مارکت
  • تیم بلاگ
  •